مهراسمهراس، تا این لحظه: 12 سال و 19 روز سن داره

دردونه مامان

سومین سالگرد ازدواج

این سومین سالگردمونه و شما 2 ساله که با مایی اولین سال 15 روزت بود تو دل مامان و امسال 3 ماهو 5 روزته!به این زندگی و وجود شما دوتا گلم افتخار میکنم خیلییییییییییییییییییییی عاشقتونم امیدوارم سایه بابا مجتبی سالهای سال رو سر ما دوتا باشه ...
1 شهريور 1391

خواب

  برای خواب معصومانه ی عشق کمک کن بستری از گل بسازیم  برای کوچ شب، هنگام وحشت کمک کن با تن هم، پل بسازیم کمک کن سایبونی از ترانه برای خواب ابریشم بسازیم کمک کن با کلام عاشقانه برای زخم شب مرهم بسازیم بذار قسمت کنیم تنهاییمونو میون سفره ی شب تو با من بذار بین من و تو دستای ما پلی باشه واسه از خود گذشتن کسی به فکر مریم های پرپر کسی تو فکر کوچ کفترا نیست به فکر عاشقای در به در باش که غیر از ما کسی به فکر ما نیست تو رو می شناسم ای شبگرد عاشق تو با اسم شب من آشنایی از اندوه تو و چشم تو پیداست که از ایل و تبار عاشقایی تو رو می شناسم ای سر در گریبون غریبگی نکن با هق هق من تن شکسته تو بسپار...
1 شهريور 1391

هدیه مامانی

این تیتیش خوشجلو مامانی جونم واسم خریده تازه اندازمون شده پوشیدیم که مامانی خوشحال بشه دست مامانیم درد نکنه     ای وای ماشالا هزار ماشالا چقدم بهمون میاد خخخخخخخخخخخخخخ ...
1 شهريور 1391

ببخشییییییییییییییییییییییییییییییید

پسر عزیزم یه عذر خواهی اساسی بهت بدهکارم معذرت میخوام که اجازه دادم عمل وحشیانه ای به نام ختنرو روت انجام بدن اگر میدونستم چجوریه محااااااااااااااال بود بذارم با قطره قطره ی اشکات اشک ریختم توی وصیت نامم قطعا قید میکنم این عمل ........... دیگه تو نسل اینده ی من تکرار نشه ...
31 مرداد 1391

خاطره ی اخرین روز وجودت تو دل مامان

خب دیگه پسر گلم توی وبلاگت زیاد پر حرفی نمیکنم چون همرو تو دفترم واست نوشتم مامان جون .خیلیم عجله دارم بیشتر زمان حالتو بنویسم پس با خلاصه میرم سراغ روز زایمان که 40 هفته بودم خانوم دکتر زنگ زد و گفت 1 اتاق عمل باش منم که نمیدونستم باید بعد از این همه انتظار خوشحال باشم یا به خاطر درد عمل ناراحت با کلی استرس همراه بابا و مامانی راهی بیمارستان شدیم!بابا منو تا جلوی در اتاق عمل همراهی کرد بعد مامانو بغل کرد بوسید و خداحافظی کرد دیگه از اینجا به بعد به خاطر ترس و وحشتم هیچی یادم نمیاد فقط زمانیرو یادمه که شمارو گذاشتن تو بغلم واااااااااااااااای که همونجا برای دومین بار عااااااشق شدم اینم عکس دوتا عشقم که جونمم براشون میدم ...
31 مرداد 1391