مهراسمهراس، تا این لحظه: 12 سال و 20 روز سن داره

دردونه مامان

خاطره ی اخرین روز وجودت تو دل مامان

1391/5/31 0:43
نویسنده : مامان فریبا
739 بازدید
اشتراک گذاری

خب دیگه پسر گلم توی وبلاگت زیاد پر حرفی نمیکنم چون همرو تو دفترم واست نوشتم مامان جون .خیلیم عجله دارم بیشتر زمان حالتو بنویسم پس با خلاصه میرم سراغ روز زایمان که 40 هفته بودم خانوم دکتر زنگ زد و گفت 1 اتاق عمل باشاسترس

منم که نمیدونستم باید بعد از این همه انتظار خوشحال باشم یا به خاطر درد عمل ناراحت با کلی استرس همراه بابا و مامانی راهی بیمارستان شدیم!بابا منو تا جلوی در اتاق عمل همراهی کرد بعد مامانو بغل کرد بوسید و خداحافظی کرد دیگه از اینجا به بعد به خاطر ترس و وحشتم هیچی یادم نمیاد فقط زمانیرو یادمه که شمارو گذاشتن تو بغلمفرشته واااااااااااااااای که همونجا برای دومین بار عااااااشق شدمقلب اینم عکس دوتا عشقم که جونمم براشون میدم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)