خدایا تو را شاکرم به خاطر این موجود زیبا که به من عطا نمودی به خاطر بند بند وجودش ازتو سپاسگذارم به خاطر تمام اون سلول های سالمی که توی بدنشه به خاطر اون لبخند زیبا ومعصومش به خاطر اون بویی که از وجودش به مشامم میرسه و هوش و عقل و از سرم میبره وبه خاطر اینکه منو لایق دونستی که یکی از اشرف مخلوقهایت رو تو دامن من بذاری از تو سپاسگذارم.............................................
عزیزکم مامانی خیلییییییییییییییییییی واسه شما زحمت کشید از یک ماه اخر بارداری اومد پیش مامان تا یک هفته بعد از دنیا اومدن شما باید هر دومون خیلی ممنونش باشیم اینم دوتا موچ خوشجل به دستای مامانی از طرف من و مهراس ...
مامان بابا به افتخار نزدیک شدن به ورود شما یه جشن کوچولو ترتیب دادن. اینا کارتای دعوته که مامان خودش درستید! اینم گیفتایی که به مهمونای کوچولومون دادیم از طرف شما که اینارم مامان درست کرد اینم اتاق پسملی ...
یکشنبه 29 ابان شما 17 هفته بود تو دل مامان بودی مامان لباس گرم تنش کرد رفت بیرون واست کتابای جدید بخره بابا مجتبی هم دانشگاه بود. کتابارو اوردم خونه همرو واست خوندم و خوابیدم بعد که بیدار شدم ساعت هفت و بیست و پنج دقیقه بود یکدفعه احساس کردم تمام وجودم لرزید و مامان این شکلی شد بعد فهمیدم این لگد جوجو جیگر مامان بوده و این شکلی شدم ...
پسر گلم عزیز دلم مامانی جونم دارم واسه دیدنت لحظه شماری میکنم کی میخوای بیای تا مامان بغلت کنه ببوستت عطر تنتو بووووووووووو بکشه ؟!! بابایی جونت از همین حالا کلی باهات حرف میزنه نمیدونم میشنوی یا نه !اگه بدونی چه بابایه خوبی داری همین الان میدویی میای ...